هنوز پام به خونه نرسیده بود که دم ساختمون ماشین آرشامو دیدم اه ...حوصله این یکیو اصلا ندارم اومدم برگردم که مامان مچمو گرفت و صدام کرد برگشتم و به مامان که دم در ورودی با لبخند نگام میکرد نگاه کردم تا حالا یاد ندارم مامان برای استقبال از من اومده باشه واقعا این کارش نوبر بود
دو دقیقه پیش
در حال حاضر هنوز بخش چت راه اندازی نشده است
دو دقیقه پیش
یکمی صبور باش عزیزکوم درستش موکونیم
دو دقیقه پیش
تست برای پیام طولانی چند خطی
خط دوم
خط سوم